تمدن اسلامي خاستگاه همه علوم غربي است


 

نويسنده:دكتر غلامرضا اعواني




 

اشاره
 

دكتر اعواني در گفت و گو با صحفه «ساعت بيدارباش» اين شماره، تمدن را هم برايمان نوستالژيك كرد! او از جرياني سخن گفت كه بايد با همه سختي هايش به راه بيفتد تا همه كساني كه در انتظار ظهور و شكوفايي دوباره تمدن اسلامي اند، فقط نظريه پردازي نكرده باشند! اين وضعيت را شايد بتوان در هر جا انتظارش را داشت غير از حوزه علم و فرهنگ: هر كس بلندگويي بر دوش گرفته و تلاش مي كند ضمن خاموش كردن صداهاي ديگر، صداي خودش را تنها نماد و صلاي حقيقت معرفي كند! چه تناقضي! نمونه صريح آن را مي توان در حوزه علوم انساني و آنچه اخيراً با عنوان «تحول در علوم انساني» مطرح شده است،‌ مشاهده كرد.

گفت و گو از يحيي مقدسيان
 

ميهمان اين شماره صحفه ساعت بيدارباش، دكتر غلامرضا اعواني است. به سراغ او رفتيم تا هر چند كوتاه، به دور از همه هياهوهاي كر كننده، برايمان بگويد كه اصلاً تحول چرا؟ هر چند در اين حوزه حتي دستور محدوديت برخي از رشته هاي علوم انساني در دانشگاه ها هم صادر شد، اما سؤالاتي بنيادين، هنوز ذهن هاي بسياري را درگير خود كرده است. پرسش هايي مانند اينكه اصلاً چرا تحول؟ چگونه؟ چقدر؟ با كدام آموزه ها و داشته ها؟ و... هر چند ما هم داعيه اين را نداريم كه در اين چند سطر، حتي به بخشي از يك پرسش پاسخي تمام كننده مي توانيم بدهيم؛ اما اين تلاش ها و گفتگوها، حداقل در گام نخست باعث مي شود كه سؤال ها و نيازها برايمان مشخص شود تا بهتر بتوانيم به دنبال پاسخي براي آن ها باشيم. دكتر غلامرضا اعواني، از بزرگان حكمت و فلسفه در ايران است كه تأثير به سزايي در شكل گيري و پويايي روند فلسفه جويي، و نيز تسريع در فرآيند رشد و گسترش فسلفه ايراني و اسلامي در دوران اخير داشته است. او متولد 5 اسفند 1321، در سال 1345 از دانشگاه بيروت ليسانس فلسفه گرفت و فوق ليسانس و دكتري را در دانشگاه تهران خوانده و در 1355 فارغ التحصيل شد. او از 1347 عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد بهشتي بوده است. اعواني تا همين اوايل مرداد90، رييس مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران بود که با نظر وزارت علوم، تحقيقات و فناوري، اين مسئوليت به حجت الاسلام و المسلمين دکتر عبدالحسين خسروپناه تفويض شد. اعواني با بيش از بيست سال سابقه مديريت در اين مؤسسه خدمات چشمگيري در راه اعتلاي حكمت و فلسفه اسلامي و ايراني در سرزميني كه داعيه انديشمند پروري دارد، داشت. عضو هيئت علمي دانشگاه شهيد بهشتي و مؤسس گروه فلسفه اين دانشگاه، رئيس انجمن بين المللي فلسفه اسلامي (ISIP)، عضو هيئت مديره فدراسيون بين المللي انجمن هاي فلسفه جهان (FISP)، استاد برگزيده نخستين همايش چهره ماندگار در عرصه علم و فرهنگ و استاد و پژوهشگر منتخب دانشگاه هواژونگ چين، تنها برخي از عناوين و مسئوليت هايي است كه در اين مدت عهده دار آن ها بوده و هست. همچنين «حكمت و هنر معنويت»، «بررسي آرا و آثار افلوطين»، «تصحيح كتاب اعلام النبوه و اسفار اربعه»، ترجمه بخشي از «تاريخ فلسفه غرب» كاپلستون، ترجمه بخشي از كتاب «ارسطو»ي ديويد راس به همراه ده ها مقاله برتر در حوزه فلسفه اسلامي و تطبيقي، فلسفه غرب و فلسفه هنر،‌ تنها برخي از فعاليت هاي او در حوزه مكتوب مي باشد.

ساعت صفر: با نگرشي كه امروزه به تحول در علوم انساني در جامعه ما پديد آمده است، به نظر مي رسد بايد يك خط سيري از علم و انديشه را در تاريخ داشته باشيم كه ما امروزه تلاش داريم اين خط فكري و علمي را به سمتي ديگر سوق دهيم. با اين ديد آيا اصولاً مي توان انديشه را ريشه يابي كرد و خاستگاه علم را به نقطه خاصي نسبت داد؟
 

تاريخ تفكر و علم بشر گواه و شاهدي بزرگ براي ريشه هاي عميق فرهنگ ايراني و اسلامي است. فرهنگ و تمدني كه بسياري از علوم را به سراسر دنيا صادر كرده است. بدين معنا مي توان تمدن اسلامي را خاستگاه همه اين علوم امروزي دانست. فرهنگ و تمدن غني ايراني با كمك و دست آويز قرار دادن آموزه هاي اسلامي، انقلاب عظيم و نگرشي شگرف در تاريخ علم و انديشه بشر به وجود آورده است و همين امر باعث شده تا رويكردهاي نويني در حوزه علم به وقوع بپيوندد. علاوه بر اين مطلب، همان طور كه امروز نگرش ها و تحولات بسيار جديدي در تاريخ علم جهان مشاهده مي كنيد، مي توان ريشه هاي اين تحولات عظيم را در لابلاي آموزه هاي تمدن اسلامي يافت. در همين راستا حتي بسياري از شاخه ها و آموزه ها براي اولين بار در دل فرهنگ و تمدن متولد شد. بنابراين مي توان اين علوم را، چه عقلي و چه نقلي، علوم اسلامي ناميد. علاوه بر اين كه بسياري از علوم ديگر نيز تحت تأثير اين فرهنگ اسلامي و ايراني تحولي شگفت يافته اند.

ساعت صفر: بيان شما در نوع خود ادعايي بزرگ است. چه شاهدي مي توانيد براي اين تعيين تاريخي داشته باشيد؟
 

اصلاً نهضت هاي ترجمه علومي كه در اسلام توليد شده و يا توسعه يافته بودند به زبان هاي لاتين و انگليسي، بهترين گواه و شاهد بر اين مدعا هستند.
آنچه امروزه به عنوان «غرب» شناخته شده است، قبل از اين نهضت هاي توجه و رنسانس اصلاً داراي علومي انساني و يا غيره به اين معنا نبوده است بلكه آن ها صرفاً ميراث بر علومي از حوزه يونان بودند كه در مقابل آنچه در فرهنگ اسلامي پديد آمده بود، علمي چشمگير و قابل اعتماد نبود.
 
بنابراين تمام علومي كه در دوره رنسانس و نهضت ترجمه به غرب منتقل شدند، آموزه هايي بوده كه فقط و فقط از حوزه تفكر و فرهنگ اسلامي به آن جا راه يافته بودند. در آن دوره شما نمي بينيد كه مثلاً علوم چيني به غرب وارد و ترجمه شده باشد بلكه تمام علوم منتقل شده از حوزه اسلام بودند چرا كه مسلمانان در آن دوره وارث همه تمدن ها بوده و پس از تأثير عميق بر آن ها، شكل متمدن و عالي آن را به همه نقاط دنيا صادر كردند.
علاوه بر اين در همين باره مي توان به تحولات معظمي كه اين انتقال علوم در غرب پديد آورد اشاره داشت: ترجمه بسياري از كتب و رساله هاي فلسفي و علمي باعث شد سيستم فكري و عملي دنياي غرب تحت تأثير فرهنگ اسلامي دگرگون شود. در همين راستا دانشگاه هاي جديدي در غرب براي تدريس اين علوم صادر شده تأسيس شد كه تا به آن زمان اصلاً وجود نداشت. بنابراين مي توان شكل گيري دانشگاه هاي جديد غرب را همين رويكرد و مبناي ترجمه شده علوم اسلامي دانست. اصلاً اين مطلب نكته جالبي است كه بدانيد دانشگاه ها در غرب از سال 1215و با هدف ترويج و توسعه علوم اسلامي تأسيس شدند. اما آن ها به همين مقدار راضي نبودند بكله تلاش كردند تا نگرشي نو و همسو با اعتقادات خود در اين علوم پديد آورند. رويكرد نوين دانشگاه ها و محافل غربي در برخورد با علوم ترجمه شده باعث شد تا آموزه هاي اخذ شده، از رويكرد ديني خارج و سكولار شوند.

ساعت صفر: با اين تبييني كه شما فرموديد ما امروزه و به خصوص با بحث تحول در علوم انساني، چه نگاهي بايد و مي توانيم به اين فرآيند داشته باشيم؟
 

با اين روند مي توان به اين نتيجه رسيد كه منشاء همه اين علوم، آموزه ها و فرهنگ اسلامي و ايراني بوده است. حالا با توجه به اين بحث بايد توجه داشته باشيم كه اين فرهنگ و تمدن اسلامي نسبت به خود علم هم ديدگاه منحصر به فردي دارد. در فرهنگ اسلامي همه علوم يك رويكرد الاهي دارند و ما در اسلام علم صرف بشري نداريم. با اين توصيفات دغدغه امروز ما بايد بازگرداندن دوباره اين علوم به حوزه اسلام باشد. ما بايد اين علوم را در قالب جهان بيني وحياني، بار ديگر به خاستگاه اوليه آن بازگردانيم. اين علومي كه امروزه در قالب هاي سكولاريسم عرضه مي شود در جهان بيني غربي مسيحي اين گونه تغيير هويت داده اند.
شخصيت هايي از عالم اسلام كه هم در حوزه دين و هم در علم روز سرآمد بودند، شاهدي ديگر بر اين تبيين است. چنين شخصيت هايي در اسلام كه در هر دو حوزه برجسته و ممتاز بودند، گواهي بر اين مطلبند كه در اسلام هيچ عناد و اختلافي بين دين ورزي و علم اندوزي نيست؛ اسلام علم ستيز و علم گريز نيست.

ساعت صفر: درباره رويكرد الاهي علم در فرهنگ اسلامي صحبت كرديد. منظورتان از اين كه علم صرف بشري نداريم و همه علوم يك رويكرد الاهي دارند، چيست؟
 

اسلام علاوه بر آن كه علم را مقدس مي داند، قرآن و وحي را نيز بر آن مبتني ساخته است. در رويكرد وحياني اصلاً نمي توان هيچ آموزه اي را جداي از نگرش الاهي مد نظر قرار داد، در حالي كه در جهان بيني غربي مدرن، اصل الاهي مؤلفه اي فراموش شده است. امروزه متأسفانه در ديدگاه هاي جديد و در مباحث مابعدالطبيعه مدرن، با حذف رويكردهاي الاهي مواجه هستيم. اين در حالي است كه ما تحت تأثير تعاليم اسلامي فرا گرفته ايم كه علم اصالتاً الاهي بوده و اصولاً نمي تواند ساخت بشر باشد. ما هيچ چيزي نمي توانيم از «وجود» كم كنيم يا بر آن بيفزاييم بلكه اين تنها بيشن انسان است كه تغيير كرده و ما صرفاً مي توانيم نگرش الاهي را حذف يا اضافه كنيم. براي مثال انسان خالق علم جديد نبوده و نخواهد بود بلكه صرفاً كاشف اين علوم است. اما همين علم را با حفظ علم بودنش مي توان به آن از يك جنبه الاهي نگريست و يا آن كه نگرش الاهي و وحياني را از آن زدود، اما تعاليم اسلامي اذعان دارد كه علم و وجود ساخت بشر نيست و وجود در نهايت الاهي است. براي تبيين اين امر مي توانيم به مقوله «زيبايي» مثالي بزنيم: مثلاً اگر از ديدگاه افلاطوني به زيبايي يك گل بپردازيم با سؤالاتي مواجه خواهيم شد كه اصلاً چرا اين گل زيباست، چرا اصلاً امر زيبا وجود دارد. در رساله «ميهماني»، افلاطون اصل و منشاء زيبايي را خداوند معرفي مي كند و بيان مي شود كه اين گل ها به معني حقيقي زيبا نيستند بلكه صرفاً تجلي زيبايي هستند. اين امر ما را به يك ديد الاهي سوق خواهد داد؛ همان نگرشي كه مي توان در علوم نيز آن را روا داشت.
همان طوري كه غربيان مباني و مبادي اسلامي علوم را تغيير داده و ماهيت علوم را به يك رويكرد غيرديني و سكولار تغيير دادند، ما نيز بار ديگر بايد مباني و ريشه هاي علوم را عوض كنيم. فقط و فقط با تغيير مباني است كه ما دوباره مي توانيم اين علوم را در اختيار خود داشته باشيم.

ساعت صفر: آيا به نظر شما امروزه و با اين وسعت تحولاتي كه در غرب بر روي علوم انجام شده، اين تغيير مباني امكان پذير است؟ مثلاً در فلسفه هايي كه به مثابه روش عرضه مي شوند، همانند فنومنولوژي، اين تغيير و تحول مباني چگونه امكان دارد؟ آيا اين سخن معنايي جز اين دارد كه بايد چنين حوزه هايي را تعطيل كنيم؟
 

در مقابل چنين رويكردهايي ما نيز مي توانيم مثلاً يك روش فنومنولوژي عميق الاهي داشته باشيم. هر چند اين فنومنولوژي اسم و عنواني نيافته است اما حقيقت آن به مراتب عميق تر از آنچه در فلسفه هايي مانند هوسرل مطرح شده است، در فلسفه اسلامي وجود دارد. فراگيري و جايگزيني آموزه هاي عرفاني و فلسفه اشراق به مثابه پديدارشناسي اسلامي، مي تواند نمونه اي از اين روش فلسفي باشد. در برخي از رويكرد هاي اسلامي تمام عالم به عنوان ظهور «حق» تعبير و تفسير مي شود. «يا من هو اختفي لفرط نوره، الظاهر الباطن في نوره.» در فنومنولوژي اسلامي همه چيز در حق تعالي وحدت مي يابد، در حالي كه در پديدارشناسي غربي همه امور و پديدارها به ذهن محدود انسان منتهي خواهد شد. با همه اين تفاسير اما متأسفانه هنوز نتوانسته ايم آن گونه كه بايد و شايد، و همان طور كه در زمان عباسيان، تمام متون يونان را به بهترين وجه ترجمه كردند، اموزه متون دست اول و قوي را ترجمه كنيم. علاوه بر اين كه ترجمه هاي گذشته همراه با نقد و تكمله هايي همراه بوده است در حالي كه اين فرآيند در زمان ما اتفاق نمي افتد.

ساعت صفر: از حوصله اي كه به خرج داده و فرصتي كه در اختيارمان قرار داديد، بي نهايت سپاسگذاريم.
 

منبع:ماهنامه ساعت صفر، شماره ي 12